L❤vE

بقیه کین؟توالماسه منی 💎

L❤vE

بقیه کین؟توالماسه منی 💎

درباره بلاگ
L❤vE

بـــــــــــۼــــــــــلــــــݦ ڪـــــــڹ
ڪــــــــہ مـــــــــڹ
از هـــــــــمـــــــــہ خـــــــــســــــــٺـــــــــݦ
ٺــــــــــۅے ایــــــــــڹ
دۅد ۅ دم غــــــــــــم
مــــــــــے ڪشـــــم
از ٺــــــــۅ ڹـــــــفــــــــــس مــــــــــڹ
بـــــــــــۼــــــــــلــــــݦ ڪـــــــڹ
هــــــــمـــــــــیــــــــــــنـــــجـــــــۅرے
ڪـــــــــہ هــــــــــســــــــٺــــــم
بـــــــــــۼــــــــــلــــــݦ ڪـــــــڹ
ڪـــــــــــــہ شــــــــــڪــــــســــــٺــــــــــݦ

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ فروردين ۰۰، ۱۵:۰۸ - a.r
    سلام
  • ۳۰ بهمن ۹۵، ۲۰:۱۸ - بــــــــانـــــــــــــو کـــــــــوچـــــــــولـــــــو
    مبارک
  • ۵ بهمن ۹۵، ۱۶:۲۶ - نسل چهارمی
    +++
۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۴:۱۲

شبه عملم

یاده شبه عملم افتادم 

چقد ترسیده بودم 

دوست داشتم زار بزنم 

یکمم اشک ریختم اروم تپ دسشویی 

ی صدای مهربونی میگف نترسیا 

هیچی نیست 

اصلا نترس نفسی 

واسم اهنگ میخوند تاارومم کنه 

چقد دلم گرفته بود اون شب 

تاصبح اهنگ گوش دادم 

شاید دوساعت یا سه ساعت خوابیدم 

فقط یادمه تا چشام سنگین شد 

اسممو پیج کردن ک لباسمو بپوشم اماده شم 

حتی دسشویی هم نتونستم برم 

یادمه همش زیره لب قر میزدم ک باو دسشویی دارم ای خدا حالا مگه میشد برم؟

تو سالن انتظار نگهمون داشته بودن ک ببرن واسه عمل 

فقط اونایی ک عمل داشتن بودن 

همراها حقه اومدن نداشتن 

حالا مگه میبردنم!؟

دیه استرس نداشتم 

ی یارو هم ک خیلی شبیهه صادق بود 

اون پشت هی پرستارو صدا میکردو قر میزد 

ک بابا ببرینم دیه 

از دیشب هیچی نخوردم ناشتام 

دارم میمیرم 

نمیبرینم بگیرم بخوابم؟

اینقد گفت ک حرسم گذفت 

پنج دقیقه ب پنج دقیقه اینو میگف 

د بگیر بخواب دیه تخمه سگ 

ای بابا 

اخرم لشه مرگشو گرفت خوابیدا 

ولی رید ب اعصابه من 

هیچی دیه بردنم 

روتخت خوابیدم دکتر بیهوشی و...

حالا تند تند داره سوال میپرسه 

قبلا بیهوش شدی؟و..

با خنده گف چیزی مصرف نمیکنی ک 

شیشه تریاک حشیش 

گفتم ن ممنون ی ده گرم کوکایین کشیدم 

بلند خندید 

نمیدونم واقعا چیشد انگار همون لحظه بود 

برا من انگار همون لحظه بود ک بهوش اومدم 

فک میکردم هنو بیهوش نشدم 

چشممم واقعاااااا درد میکرد 

حس کردم موژع رفته توش 

مثله درده موژه رفتن ولی صد برابر بدتر 

اومدم چشمو باز کنم ک نتونستم 

پرستاره فهمی گف بیداری؟

هیچی نگفتم 

پنج دقبقه بعد تقریبا دوباره پرسید بیداری ک جواب دادم 

اووووووع عمل تموم شده بود 

منو باش فک میکردم هنو بیهوش نشدم 

فقط ی تیکه هایی از بیهوشیم یادمه ک دکتر داشت رو چشم کار میکردو صدای بوق بوق میومدو داشت با پرستارای دیه میحرفید 

دیه هیچی یادم نی 

خلاصه اینقدم سردم بودددد ک نگو 

بالاخره بعده چندساعت بردنم بخش 

نگونگو ساعت سه ونیم بعد از ظهره 

هشت بردنم 

یازده عمل 

سه ونیم اوردن 

ب مامان گفتم ایینه بده 

اوه اوه صورتم کبود شده بود 


زیره چشام بادمجون بود انگار 

یکم باد داشت صورتم

چقد چشم درد میکرد خدا 

اروم بازش کردم 

پلکام بهم چسبیده بود درد گرفت 

اوخخخخخ واقعا درد میکرد 

خلاصه زودتر میخواستم از اون بیمارستان راحت شم 

همه اونایی ک اورده بودنشون از عمل حالشون هوبه خوب بودو در حال غذا خوردن 

ولی من هیچی نمیتونستم بخورم 

پرستاره گفته بود بهش اب سرد بده 

خاک توسرش بریزم اومده بگه گرم اشتباهی گفته سرد 

اسکل 

هی گفتم مامان حالم بد میشه ها 

همونجوریم سد 

ی ربعم نشد ک عقققق گلاب. ب روتون 

ی کوچولو هم بیسکوییت ب زور خورده بودم 

همونم اومد بیرون 

دیه میخواستم زار بزنم واقعا حالم بد بود 

خیلییییی بد 

یکی از پرستارا اومد از راه دستم ی امپول مانند زد ک خودشم گف دارم میزنم درد میادا 

سوزن نداشت یعنی بیهوشم ک میخواست بکنن یچی رودستم بود از تو اون زد 

ولی همین ک داشت وارد میشد واقعا ی درد ه عجیبی داشت انگار استخون دسته ادم داره میشکنه

دیه داشت اخم میرفت اسمون اما از قد گری هیچی نگفتم 

ی چند دقیقه گذتش ک دیدم سارا خانم دخترعمه محترمه بالاسرم عینه سگ داره میخنده 

سلامممممم 

😂😂😂

بعدشم سینا بااون دندوناش عینه گراز داشت میخندید 

اقا چتونه مگه خنده دارم😭😭😭😭😭

حالا این سینا ک اومد تواون هیری ویری جیغ میزنم مامان شالمو بده 

البته اونم سریع رووش برگردوند 

عینه گاو اومده بود تو بخشه زنان خاک برسر 

البته ماشالله تو این کارای در رفتن از زیره دسته پرستارا استاده 


ی خانواده اونجا بودن ک واسه کرمانشاه بودن 

شبه عمل وسطه اون هیرو ویر زنه اومده ب مادرم از من میپرسه 😑😑😑😑😑😑

خدا منو بخور 

زن دس بکش 

فک کرده بود من بیست سالمه

😑😑😑😑

اخه ب من میخوره؟

خلاصه منه شیکمو شبه قبله عمل بعده جریان خاستگاری مامانو زور کردم بروووو پیتزا بخر 

ک یهو این پسره خانمه شنید 

چون مادربزرگشو عمل کرده بودن اونو ی دقه راه داده بودن بیاد ببینتش 

ک چاپلوس خان گف من میرم واستون میگیرم و حالا با مامان تعارفو اینا و ب زور کارتو داد بره بگیره 

😑😑😑😑

دوست داشتم جرش بدم جر 

 تقریبا سی سالش بود 

چشای سبز داشت 

خوشگل بود ولی سیگاری بود 


خلاصه پیتزاهرو زدم ب بدن و باز هم هندزفری در گوووش  

تاخوده صبح اهنگ ک گفتم 

خوب کجا بودیم؟

اهان سینا

خلاصه یکم بعد مرخص شدیم و اومدیم ترمینال باشوهره ساراو سیناو خوده سارا و مامان

بابا اینقددیه زنگ رده بود دیوونه سده بپد بیچاره 

همش میگف ای کاش منم میومدم 

وسطه عملم دلش طاقت نیاورده بود میخواست بیاد ک مامان نزاشته بود 

سره ی مشکلی نمیتونست بیاد واسه همین ماتنها اومده بودیم 


خلاصه ی ماشین گرفتیم اومدیم رشت 

واسه اینکه اروم بیاد و خودمون فقط باشیم هم کرای چهار نفرو حساب کردیم 

ولی مگه ارو ممیومد دیوث؟

هرچی مامان میگف یکم گوش میداد بعد تند میکرد یکم 

اشغال هرچی چاله چوله هم بود افتاد توش 

دیه میخواستم فحشش بدما 

جالب اینه موقع اومدن هم همش هندزفری گوشم بود ک نزدیکه خونه شارژه این ام پی تری پلیرم تموم شد 

تارسیدیم بابا اومد عینه جت پایین 

بیچاره هم دلش تنگ شده بود هم تنها مونده بود هم ترسیده بود من خوبم یا ن 


عمم هم اونجا بود دستش درد نکنه 


این عمم باز خیلی باهام خوب تره 

مادره ساراست 

واسم سوپ درست کرده بود 

منم ک عاشقه سوپ 

خوردم 

اخیشششش گشنم بودا بوخودا 

بعدشم خوابیدن 

تابستونم بود دکترم تاکید کرده بود بادی چشت توسرما بمونه 

همش زیره کولر یخیدم 

خلاصه تا این دورانه نقاهت بگذره مردمممممم 

چشمم کاسه خون بود 

نمیدونم چرا یاده اون روزا افتادم 

هی شاید هم خاطرات منو ب اینحا اورد 

ولی اون روزا چقد برای بقیه عزیز تر بودم 

کسایی ک دوسشون داشتم پیشم بودن 

کاش برگردم ب اون روزا 

حاطرم اون درده فجیهه چشمو تحمل کنم 

ولی اونایی ک پیشم بودن دوباره بیان پیشم حتی شده همون چند روز







موافقین ۱ مخالفین ۱ ۹۴/۱۲/۰۶
👗خانم نویسنده✒

نظرات  (۲)

الهی بگردم

دیگه ادم واسه دیدن عزیزاشم باید درد تحمل کنه
هیییییییی روزگار
پاسخ:
اوهوم
۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۶ نویسنده عشق
سلوم :) لطفا به وب من سر بزن :) خوشحال میشم با اسم عشق لینکم کنی :)
nofaz.blog.ir
پاسخ:
حتما  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">